من حفر الاغ تنگ او سخت, رانندگی عمیق و بی امان. مشتاق پول نقد ، همه چيز رو گرفت ، بدنش با هر ضربه لرزيد. یک زن جنگره گرسنه پول ، او به دانه من مشتاق بود ، و او را خمیده و راضی کرد.