یک خاله منحنی از خیاطش دیدن می کند و آنها به خاطر چاپلوسی با هم ارتباط برقرار می کنند. دست های خیاط سرگردان می شوند و سینه های فراوان او را از طریق بلوزش نوازش می کنند. به زودی به بوسه های پرشور تبدیل می شوند و منجر به یک برخورد داغ می شوند.